کلماتم را بلعیدهام. میدانم زبان برایِ گفتنِ کلمات بود اما من، از سالهای قبل دانه دانه آنها را از مغزم درآوردم، با هر غصهای که خوردم لقمه کردم و با دندان جویدم و با زبان بلعیدم. خوب به خاطر میآورم که شش سالِ قبل روی خطِ زردرنگِ کنارهیِ زمین بسکتبالِ مدرسهمان قدم میزدم و یک نفر به من گفت: ناراحت به نظر میرسی. چیزی شده؟» اما من کلمات را بلعیده بودم و فقط نه» برایِ گفتن وجود داشت. به تدریج بیشتر و بیشتر شد. Don't you ever dream of escaping؟*
Tower of babel has fallen down again
to see through the eyes of an intj
دانه ,کلمات ,زبان ,برایِ ,ناراحت ,میرسی ,و با ,نظر میرسی ,به نظر ,ناراحت به ,گفت ناراحت
درباره این سایت